مشاوران و متخصصان حوزه خانواده وازدواج، رفتارها و نگرشهایی را که ممکن است، در نهایت به جنبهی منفی و تراژدیک رابطهی زناشویی کمک کنند، را شناسایی کرده اند (هارلی[1]، 1994).عواملی که قطعا منجر به تخریب ازدواج میشوند؛ 1- انتقاد، شامل شکایت و سرزنش، حمله به شخصیت طرف مقابل؛ 2- تدافعی بودن، شامل دفاعهایی که همسران برای اثبات بیگناهی خود علیه طرف مقابل به کار میبرند؛ 3- تحقیر و اهانت از طریق طعنه زدن، تمسخر یا مبارزهطلبی؛ و 4- اجتناب یا کنار کشیدن زوج از تعاملات بینفردی (گاتمن، 2018). حدود 70%، این چهار رفتار یا نگرش میتواند منجر به تخریب رابطهی زناشویی شو (گاتمن، اسکوارت، گاتمن و دکلایر[2]، 2006).
الگوهای رفتاری منفی
الگوهای رفتاری زندگی زناشویی ناپایدار و جدایی شامل شروع منفی کاری از سوی زن، عدم پذیرش تأثیر زن از سوی شوهر؛ رابطهی منفی متقابل از سوی زن و عدم تلاش مرد برای کاهش شدت رفتار منفی است (گاتمن و همکاران، 2006). وجود حس منفی در زن و شوهر باعث کاهش رضایت زناشویی میشود (کارنی و برادبوری، 1995)، پژوهشگران همچنین دریافتند که وجود روان نژندی (با استفاده از پرسشنامه NEO) در هر دو طرف برای ازدواج سم است؛ همان گونه که تنها برونگرا بودن مرد میتواند خطرساز باشد (کلی و کانلی[3]، 1987؛ شیوتا و لونسون، 2007).
ارتباط ضعیف
ارتباط یکی از موضوعات رایج است که زوجین به آن اشاره دارند (میلر، یورگاسون، ساندبرگ و وایت[4]، 2003). انکار مسئولیت، عذر و بهانه آوردن، مخالفت کردن و برداشت های منفی، شکایت متقابل، اجبار به گفتن بله، تکرار “من”، آه و ناله کردن و زبان ضعیف بدن، موضوعات ارتباطی رایج در ازدواج است (گاتمن و همکاران، 1995).
رفتار والدینی
یکی از عوامل تخریب کننده ی رضایت زناشویی این است که یکی از طرفین، زندگی خود را گیج کننده و پرمشغله بداند (شاپیرو، گاتمن و کارر، 2000). پدر و مادر شدن یک دوره پر مشغله در هر ازدواج است که میتواند با کاهش رضایت و کیفیت ارتباط زناشویی همراه باشد (لارنس، راتمن، کب، راتمن و برادبوری[5]، 2008)، به خصوص وقتی مادر شاغل باشد (لی، 1988). علاوه براین تعدد فرزندان هم میتواند تأثیری منفی بر رضایت زناشویی داشته باشد (توئینگ، کمپبل و فاستر[6]، 2003) ؛ که با شروع دوران بلوغ فرزند اول این احساس منفی افزایش مییابد (وایتمن، مک هیل و کاتر[7]، 2007). اگر چه، آنجلس[8] (2010) اخیراً اظهار کرد که حضور فرزند، تأثیری مثبت بر رضایت زوجین از زندگی دارد.
دیگر رفتارهای مخرب
زوجینی که قبل از ازدواج با هم زندگی میکردند، کیفیت زناشویی کمتر و ناپایداری بیشتری را گزارش کردند (آماتو و پرویتی[9]، 2003) ؛ و احتمال جدایی در بین آنها بیشتر است (بودینسکی تراواتو[10]، 2005). از دیگر رفتارهای مخرب میتوان به خودمحوری، صرف زمان، تلاش و پول در جایی غیر از خانواده (پاپنو، 1993) و رفتارهای اجتماعی در قالب نقشهای جنسیتی غیرمتعارف در بین زنان اشاره کرد (آماتو و باس[11]، 1995). امروزه به احتمال کمتری زنان فقط به خاطر مسائل مالی به زندگی زناشویی غیر رضایتبخش خود ادامه میدهند، زیرا میتوانند درآمد بالاتری داشته باشند، که این مقوله، به معنی احتمال جدایی بیشتر است. ظرفیت زنان برای ادامه زندگی خارج از ازدواج یکی از فاکتورهای اصلی جدایی و تک والدینی بودن در دهههای اخیر است و به همین خاطر نهاد ازدواج شکنندهتر شده، زیرا اجبار کمتری برای ادامه رابطه، به ویژه برای زنان وجود دارد (پاپنو، 1993).
در بررسی علل جدایی فهرستی بیپایان وجود دارد، چراکه تقریباً همه مسائل مورد اختلاف و تضادهای موجود در اجتماع میتوانند علل جدایی باشند. به عبارتی، جدایی یک پدیده چندعاملی و میتنی بر علیت حلقوی است (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000؛ ترجمه حسین شاهی برواتی، نقشبندی و ارجمند، 1394) است. علاوه بر این، هنوز در برخی جوامع، بسیاری از پیوندهای زناشویی بهوسیله دیگران و با دخالت و گاهی اجبار دیگران واقع میشود، هرچند اصل بر انتخاب و تصمیم خود طرفین است اما محیط، اطرافیان و خانوادهها مستقیم و غیرمستقیم در این امر نقش دارند.
[1]– Harley
[2]– DeClaire
[3]– Kelly & Conley
[4]– Miller, Yorgason, Sandberg & White
[5]– Lawrence, Rothman, Cobb, Rothman, & Bradbury
[6]– (Twenge, Campbell, & Foster
[7]– Whiteman, McHale, & Crouter
[8]– Angeles
[9]– Previti
[10]– Budinski & Trovato
[11]– Booth